بازدید: 102 بازدید
دکتر!! آبروم داره جلوی زنم میره

دکتر؛ آبروم جلوی خانواده زنم میره.


🔸چندماهی بود که در شرکت استخدام شده بود و هم از دانش کافی برای پستی که در آن بود، برخوردار و هم از لحاظ شخصیتی، بسیار متین و باوقار بود.
🔸اما توانایی سرپرستی‌اش کمی ضعیف بود و فاقد برخی جنبه‌های لازم مدیریتی بود.

🔸مدیر مافوقش به او یک‌ماه فرصت داده بود تا رویه مدیریتی‌اش را اصلاح کند.

🔸شبی بعد از یک روز پرفشار کاری قصد سوارشدن به ماشین را داشتم که مرا دید و گفت: دکتر به من یک‌ماه وقت داده‌اند و بعد از آن اخراجم می‌کنند.
🔹گفتم: نگران نباش. برای آدمی با دانش تو همه جا کار هست.

🔸گفت: میدونم ولی من در شُرُفِ ازدواجم و آبروم جلوی خانواده زنم میره. با خودشون میگن دخترمونو بدیم به یه آدم بیکار!!!

🔹میدونستم که نه تنها نمیتونه در عرض یک ماه تبدیل به یک مدیر بشه، بلکه شاید هیچ‌وقت نتونه.
گفتم بگذار من فردا با مدیر مافوقت صحبت میکنم.

🔹داخل ماشین که نشستم زنگ زدم به مدیرش و گفتم این شخص به درد مدیریت آدم‌ها نمیخوره ولی میتونی جای دیگه‌ای ازش استفاده کنی؟
🔸گفت: متاسفانه جایی ندارم که با دانشی که داره، بتونه مفید باشه.

🔹فردا صبح زنگ زدم به مدیرعامل یکی از صنایع مشابه و گفتم یه نیروی خوب سراغ دارم که میتونه تو تیم تحقیق‌ و توسعه‌ بهتون کمک کنه به ویژه تو مهندسی محصول.

🔹رفت مصاحبه و مورد پسند قرار گرفت. صداش زدم و گفتم برو تمام کارهایی که دستت بوده رو تحویل جانشینت بده و از آخر ماه برو.
🔸برقی در چشمانش درخشید و کلی تشکر کرد.
🔹گفتم: حالا دیگه به لطف خدا آبروت حفظ میشه.

✅ البته بماند که دوست نداشتم از شرکت ما برود ، هر چه بود نیرویی بود که به دانش مورد نیاز محصول، مسلح بود. ولی چاره‌ای نبود!!!
✅ باید آبرویش حفظ می‌شد.

نویسنده : 

دکتر شیخ ابومسعودی

 

مطالعه بیشتر